محل تبلیغات شما
زمان میان من و او جدایی افکنده است من ایستاده در اکنون و او در آینده است چه مایه گشتم و آینده حال گشت و گذشت هنوز در پی آینده، حال گردنده است به هر قدم قَدَری گفتم از زمان کَندَم کنون چو می نگرم او ز عمر من کنده است که سر برآوَرَد از این ورطه جز کسی که هلاک کمند شوق کنارش به گردن افکنده است بهانه ی کشش عشق و کوشش دل من همین غم است که مقصود آفریننده است به آرزو نرسیدیم و دیر دانستیم که راه دورتر از عمر آرزومند است تو آن زمان به سرم سایه خواهی افکندن که پیش

رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد

بیا که با تو هنوزم هزار پیوند است

آه ای مادر مهربان؛ عشق

زمان ,حال ,تو ,آینده ,عمر ,افکنده ,و او ,افکنده است ,است به ,است که ,همین غم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها