گفتی از اتّفاقی که تازهست، از کهن داستان جهان؛ عشق اتّفاقی که همواره بودهاست، باستانیترین داستان عشق جز همین داستان هرچه خواندم، رنگ نیرنگ و بیهودگی داشت رنگها را گرفت و به من داد، رنج بیرنگیِ جاودان؛ عشق من زمین تھی دست بودم، از گران باری و تیرگی مست روشنم کرد و پروازم آموخت، برد آن سوتر از آسمان، عشق پهن دشت شگرف بهشت است وسعت تنگنایی که دارد لامكان است جایی که دارد درنگنجد به شرح و بیان عشق گر همه نیستی سوی عشق است، سربه سر هستیام نیستی باد بیکران رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد
بیا که با تو هنوزم هزار پیوند است
آه ای مادر مهربان؛ عشق
عشق ,داستان ,نیستی ,اتّفاقی ,تنگنایی ,وسعت ,اتّفاقی که ,که دارد ,وسعت تنگنایی ,است وسعت ,بهشت است
درباره این سایت